قوله تعالى: إنْ یدْعون منْ دونه إلا إناثا الآیة این حکایت از مشرکان مکه است، دعا بمعنى عبادتست. میگوید: ما یعبدون من دونه الا اناثا، لات و عزى و منات همه اناث‏اند و اوثان، همه مونث. اوثان بتان بى‏صورت‏اند، و اصنام بتان با صورت. گفته‏اند که: این لات و عزى و منات بتان بودند از سنگ تراشیده، و در درون کعبه نهاده، رب العزة جل جلاله در درون هر یکى شیطان گماشته تا با کهنه و سدنه خویش سخن میگفتند، و ایشان از راه میافتادند.


قول حسن و قتاده و بو عبیده آنست که اناث بمعنى موات است، یعنى مردگان‏اند که در ایشان روح نیست، و نفع و ضر نیست، از سنگ و چوب و کلوخ و مانند آن. و این موات همه مونث باشند، و صفت آن بتأنیث کنند. عبد الرحمن زید گفت: إلا إناثا یعنى: بزعمهم، بگفت ایشان اناث‏اند که ایشان بتان را بنات الله خواندند. و إنْ یدْعون إلا شیْطانا مریدا شیطان اینجا ابلیس است، و مرید صفت وى، و هو الشدید العالى الخارج من الطاعة. یقال مرد الرجل یمرد مردودا او مرادة، اذا عتا، و خرج من الطاعة. و أصله من قول العرب: حائط ممرد اى مملس لا خشونة فیه، و شجرة مرداء اذا تناثر ورقها و بهذا سمى من لم تنبت لحیته، امرد، اى املس موضع اللحیة، المرید، الخارج من الطاعة المتلمس منها. میگوید: ایشان نمیخوانند و نمیپرستند الا ابلیس متمرد عاصى بر خداى عز و جل، و الله بآن تمرد و معصیت او را برانده، و بر وى لعنت کرده.


و قال لأتخذن منْ عبادک نصیبا مفْروضا اى: مقطوعا معدودا. این حکایت از قول ابلیس است، و بهره بریده که نصیب وى است از هزار، نهصد و نود و نه‏اند، چنان که در خبر است‏


بروایت ابو سعید خدرى: قال قال النبی (ص): «یقول الله تعالى و تقدس یوم القیامة یا آدم! فیقول: لبیک، و سعدیک، و الخیر فى یدیک، فیقول: اخرى بعث النار. فیقول: و ما بعث النار؟ فیقول الله تعالى: «من کل الف، تسعمائة و تسعة و تسعون.


فعنده یشیب الصغیر، و یضع کل ذات حمل حملها، و ترى الناس سکارى و ما هم بسکارى و لکن عذاب الله شدید». قالوا: یا رسول الله! و اینا ذلک الواحد؟ قال: «ابشروا فان منکم رجلا، و من یاجوج و ماجوج الفا». ثم قال: «و الذین نفسى بیده ارجو أن تکونوا ربع اهل الجنة»، فکبرنا. فقال: ارجو ان تکونوا ثلث اهل الجنة»، فکبرنا. فقال: «ارجو ان تکونوا نصف اهل الجنة»، فکبرنا. فقال: «ما انتم فى الناس الا کشعرة سوداء فى جلد ثور ابیض، او کشعرة بیضاء فى جلد ثور اسود».


و لأضلنهمْ این هم از گفت ابلیس است. میگوید: بر گردانم ایشان را از طریق هدى، و گم کنم از راه راستى و دین حق. و لأمنینهمْ و ایشان را فرا وایستن بد کنم، تا پیوسته بر آن باشند که بد میکنند، و خبر دهم ایشان را که بهشت نیست، و دوزخ نیست، و بعث نیست. چون این اعتقاد، آرند در بدى بیشتر کوشند. و یقال: لأمنینهمْ اى: اجمع لهم مع الاضلال، اوهمهم انهم ینالون من الآخرة حظا. میگوید: ایشان را بیراه کنم، آن گه با بیراهى در دل ایشان افکنم که ایشان را از آخرت نصیب خواهد بود. این همچنانست که جاى دیگر گفت: و إذْ زین لهم الشیْطان أعْمالهمْ.


و لآمرنهمْ فلیبتکن آذان الْأنْعام این بحیرة است که در سورة المائده گفت، و این آنست که عرب گوش بعضى شتران میشکافتند، و اکنون هر که گوش جانور بشکافد یا ببرد، ملحق است بآن در کراهیت و معصیت.


و لآمرنهمْ فلیغیرن خلْق الله بعضى مفسران گفتند: این تغییر خلق خدا خصى کردن آدمیست، و آن فرموده شیطان است، بحکم این آیت.


و در خصى کردن دیگر جانوران میان علما خلاف است، و هر که دندان گشاید، یا پوست روى تراشد، یا در موى موى پیوندد، یا پوست آزیند، همه ملحق است بتغییر خلق، و خضاب موى سیاه مردان را هم نزدیکست باین. و گفته‏اند: تغییر خلق آنست که الله تعالى چهار پایان را بیافرید از بهر آدمیان، تا مرکب خویش سازند، و طعمه خویش، و ایشان بر خود حرام کردند، و آفتاب و ماه و سنگها بیافرید، و مردم را نرم و روان کرد، تا بدان منفعت گیرند، و ایشان آن را معبود خود ساختند، و عبادت آن کردند، چون از آن نهاد که الله فرمود بگردانیدند، و آن معنى که الله براى آن آفرید بمعنى دیگر بدل کردند، تغییر خلق خدا کردند لا محاله.


و گفته‏اند: خلق اینجا بمعنى دین است، که جاى دیگر گفت: لا تبْدیل لخلْق الله اى لدین الله، و تغییر دین آنست که حلال حرام میکردند، و حرام حلال.


ثم قال: و منْ یتخذ الشیْطان ولیا منْ دون الله فقدْ خسر خسْرانا مبینا زیانکار کسى است که فرمان شیطان برد، نه فرمان الله. یعدهمْ ایشان را وعده عمر دراز میدهد در دنیا، و یمنیهمْ و یافت مرادها در دل ایشان مى‏افکند، و گفته‏اند: در دل ایشان فقر مى‏افکند، تا از بیم فقر هزینه در کار خیر نکنند، و رحم نپیوندند. رب العالمین گفت: و ما یعدهم الشیْطان إلا غرورا و شیطان وعده که دهد جز بفرهیب ندهد، سود نماید و زیان پیش نهد. أولئک مأْواهمْ جهنم یعنى مصیرهم، و لا یجدون عنْها محیصا اى مفرا.


اگر کسى گوید که: ابلیس از کجا دانسته بود که قومى از فرزندان آدم نصیب وى خواهند بود تا ایشان را گمراه کند باین سخن که گفت: لأتخذن منْ عبادک نصیبا مفْروضا؟ جواب آنست که رب العزة با وى این خطاب کرد: لأمْلأن جهنم منْک و ممنْ تبعک منْهمْ أجْمعین، و ابلیس در آنجا دریافته بود که از فرزندان آدم گروهى نصیب وى خواهند بود. دیگر جواب آنست که ابلیس بهشت و دوزخ معاینه دیده بود، و دانست که هر یکى را قومى ساکنان خواهند بود. و نیز گفته‏اند که ابلیس، آدم را وسوسه داد تا بعضى مراد خویش از وى بیافت، اما همه مراد خویش از وى نیافت، بفرزندان آدم همین طمع کرد، از اضلال همگان نومید است، اما ببعضى طمع دارد. این سخن از آنجا گفته است.


اگر کسى گوید: چه حکمت است که ابلیس را آفرید، و آن گه او را بر خلق مسلط کرد، تا ایشان را وسوسه میکند؟ جواب آنست که تصدیق قول خویش را جل جلاله که گفته است: لأمْلأن جهنم منْک و ممنْ تبعک منْهمْ أجْمعین، فسلطه على العصاة لیملأ جهنم من متبعیه، فقال لهم: و جعلْناهمْ أئمة یدْعون إلى النار، و قال لمتبعى محمد (ص): و جعلْناهمْ أئمة یهْدون بأمْرنا. دیگر جواب آنست که على (ع) گفت، قال: «اراد الله ان یظهر کرامته على المومنین، فلو لم یکن ابلیس و وسوسته لما هاج من القلب ریح المودة، و لما اضاء نور المعرفة»، و اگر نه ابلیس بودى بوى مودت و محبت از دل بنده مومن کى دمیدى؟ و نور معرفت کى تافتى؟


ابلیس را بدان آفرید که تا وى فعل خود ننماید، رحمت و مغفرت حق ظاهر نگردد.


هر چه وى خراب کند رحمت وى در آید، و آبادان گرداند. هر چه وى بغارت برد، تیغ غفران از وى واستاند، و مزیدى بر سر نهد.


مردى پیش مصطفى (ص) آمد، و از وسوسه شیطان بنالید و شکایت کرد.


مصطفى (ص) گفت: «ان السارق لا یدخل بیتا لیس فیه شى‏ء، ذاک محض الایمان».


خانه‏اى که از کالا خالى بود دزد در آنجا نرود، دلى که از معرفت و ایمان خالى بود، شیطان آنجا چه کار دارد؟ وسوسه شیطان دلیل است بر وجود ایمان. نخعى گفته است از اینجا: کل صلاة لا وسوسة فیها فانها لا تقبل، لأن الیهود و النصارى لا وسوسة لهم.


و قال على بن ابى طالب (ع): «الفرق بین صلوتنا و صلاة اهل الکتاب الوسوسة، لأن الشیطان فرغ منهم و من عملهم».


ابو بکر وراق گفت: لیس للشیطان مع الکفار عمل، لأنهم وافقوه، و المومن یخالفه، و المحاربة تکون مع المخالف.


و الذین آمنوا و عملوا الصالحات الآیة مضى تفسیره.


قوله: لیْس بأمانیکمْ و لا أمانی أهْل الْکتاب الأمانى، الأکاذیب. معناه: لیس بأکاذیبکم و لا أکاذیب اهل الکتاب، و این آن بود که میان جهودان و میان قومى از عرب در سخن مباهات رفت. جهودان گفتند: ما بهیم از شما، کتابنا قیل کتابکم، و نبینا قبل نبیکم. این جواب ایشان را آمد. و یقال: هى من تمنیت اى اشتهیت. معنى آنست که نه بآرزوهاى شما است، و نه بآرزوهاى اهل کتاب.


مجاهد گفت که قریش گفتند: لا نبعث و لا نحاسب، و قالوا: لا جنة و لا نار، و جهودان گفتند: لنْ تمسنا النار إلا أیاما معْدودة، و قالوا نحْن أبْناء الله و أحباوه.


رب العالمین بجواب هر دو قوم این آیت فرستاد.


و اسم لیس مضمر است، المعنى: لیس ثواب الله بأمانیکم و لا امانى اهل الکتاب.


میگوید: ثواب و نواخت خداى و دخول بهشت نه بآرزوى شما است، و نه بآرزوى اهل کتاب، لکن بایمانست و عمل صالح، چنان که در آیت پیش گفت: و الذین آمنوا و عملوا الصالحات سندْخلهمْ جنات تجْری منْ تحْتها الْأنْهار خالدین فیها أبدا، باز نمود که کار دین را بنا به آرزو نیست. مصطفى (ص) گفت: «لیس الدین بالتمنى و لا بالتحلى».


و قال (ص): «العاجز من اتبع نفسه هواها و تمنى على الله».


منْ یعْملْ سوءا یجْز به گفته‏اند: این جزا درین جهان است، یعنى آن رنجها که بگناهکار رسد در دنیا. و درین معنى خبرها است از مصطفى (ص): قال ابو بکر الصدیق: یا رسول الله کیف الصلاح بعد هذه الآیة؟ فقال النبی (ص): «أیة آیة»؟ فقال: یقول الله عز و جل: لیْس بأمانیکمْ و لا أمانی أهْل الْکتاب منْ یعْملْ سوءا یجْز به، ما عملنا جزینا به. فقال له النبی (ص): «غفر الله لک یا أبا بکر! أ لست تمرض؟


الست تنصب؟ أ لیس یصیبک اللأواء» قال: بلى. قال: «فهو ما یجزون به».


و بروایتى دیگر ابو بکر صدیق گفت: و اینا لم یعمل سوء، و انا لمجزیون بکل سوء عملنا. فقال النبى (ص): «اما انت یا أبا بکر و اصحابک المومنون فتجزون‏ بذلک فى الدنیا، حتى تلقوا الله، و لیست لکم ذنوب، و اما الآخرون فتجمع ذنوبهم حتى یجزوا بها یوم القیامة».


عطا گفت: آن روز که این آیت فرو آمد ابو بکر گفت: هذه قاصمة الظهر یا رسول الله. فقال النبی (ص): «انما هى المصیبات تکون فى الدنیا».


ابو هریرة گفت: آن روز که این آیت فرو آمد جماعتى یاران نشسته بودیم، چون بشنیدیم همه بگریستیم، و اندوهگن شدیم، گفتیم: یا رسول الله! باقى نگذاشت این آیت، یعنى از وعید. رسول خدا گفت: «اما و الذى نفسى بیده انها لکما انزلت، و لکن ابشروا و قاربوا و سددوا، انه لا یصیب احدا منکم مصیبة فى الدنیا الا کفر الله بها خطیئته حتى الشوکة شاکت احدکم فى قدمه».


حسن گفت: این آیت در شأن کفار آمد که رب العالمین مومن را به بدکردارى جزا نکند، بلکه وى را بکردار نیکو جزا دهد، و سیئات وى در گذارد، چنان که گفت: لیکفر الله عنْهمْ أسْوأ الذی عملوا و یجْزیهمْ أجْرهمْ بأحْسن الذی کانوا یعْملون. جایى دیگر گفت: و هلْ نجازی إلا الْکفور. و دلیل برین قول آنست که در آخر آیت گفت: و لا یجدْ له منْ دون الله ولیا و لا نصیرا اگر کسى را نه در قیامت یار باشد و نه دوست، جز کافر نبود، که رب العزة مومنانرا گفته که ولى ایشانم: الله ولی الذین آمنوا، و ضمان نصرت کرده در هر دو سراى، و گفته: إنا لننْصر رسلنا و الذین آمنوا فی الْحیاة الدنْیا و یوْم یقوم الْأشْهاد.


و منْ یعْملْ من الصالحات الآیة گفته‏اند که چون آیت آمد که منْ یعْملْ سوءا یجْز به، اهل کتاب با مومنان گفتند که: ما با شما یکسانیم بحکم این آیت، و شما را بر ما فضل نیست. رب العالمین مومنانرا بر ایشان فضل نهاد و گرامى کرد باین آیت دیگر: و منْ یعْملْ من الصالحات منْ ذکر أوْ أنْثى‏ و هو موْمن فأولئک یدْخلون الْجنة


مکى و بصرى و ابو بکر یدْخلون بضم یا و فتح خا خوانند، على اسناد الفعل الى المفعول به، و هو من الادخال، لا من الدخول، لأنهم لا یدخلونها حتى یدخلوها، فلفظ الادخال اولى، و معنى آنست که در آرند ایشان را در بهشت. باقى بفتح یا و ضم خا خوانند، على اسناد الفعل الى الداخلین، لأنهم اذا دخلوها دخلوها، یعنى در شوند ایشان در بهشت.


و لا یظْلمون نقیرا و هى النقرة التى تکون فى ظهر النواة.